از پا افتادن


معنی انگلیسی:
fag, frazzle

واژه نامه بختیاریکا

کِپِستِن؛ چُلِهِستِن؛ ز زُووی رَهدِن؛ پا رُمن وابیدِن

مترادف ها

founder (فعل)
فرو نشستن، سر خوردن، خیط و پیت کردن، فرو ریختن، فرو رفتن، خیط و پیت شدن، از پا افتادن، لنگ شدن

flag (فعل)
خرد شدن، سنگ فرش کردن، پرچم دار کردن، پرچم زدن به، با پرچم علامت دادن، از پا افتادن، پژمرده کردن، سست شدن

peter (فعل)
از پا افتادن، کم امدن، ته کشیدن

wash up (فعل)
از پا افتادن، دست ورو شستن

فارسی به عربی

علم , موسس

پیشنهاد کاربران

- از پا افتادن ؛ ضعیف شدن.
ترکیب کنایی است. کنایه از ضعیف و خسته شدن.
یعنی شکست خورد . نابود شد . بیمار شد .
ولی باز خوب بود 👍👍
توان نداشتن_نا توان بودن

بپرس