از دیرگه باز ؛ از زمانی دراز. از مدتی پیش :
درست از گمان من این شاه اوست
کش از دیرگه باز داری تو دوست.
اسدی.
از آن گریم که جسم و جان دمساز
بهم خو کرده اند از دیرگه باز.
نظامی.
بشمشیر از تو بیگانه نگردم
که هست از دیرگه باز آشنایی.
سعدی.
درست از گمان من این شاه اوست
کش از دیرگه باز داری تو دوست.
اسدی.
از آن گریم که جسم و جان دمساز
بهم خو کرده اند از دیرگه باز.
نظامی.
بشمشیر از تو بیگانه نگردم
که هست از دیرگه باز آشنایی.
سعدی.