از مدتی قبل

پیشنهاد کاربران

از دیرگه باز ؛ از زمانی دراز. از مدتی پیش :
درست از گمان من این شاه اوست
کش از دیرگه باز داری تو دوست.
اسدی.
از آن گریم که جسم و جان دمساز
بهم خو کرده اند از دیرگه باز.
نظامی.
بشمشیر از تو بیگانه نگردم
که هست از دیرگه باز آشنایی.
سعدی.
از دیرسال ؛ از مدتی قبل. از سالها پیش. از سالی چند قبل : مسترشد از سرای خلافت بیرون آمد اگر چه از دیر سالها این عادت فروگذاشته بود. ( مجمل التواریخ ) .

بپرس