از عمل فروماندن

پیشنهاد کاربران

از عمل فروماندن ؛ از کار عاجز شدن.
- || کنار رفتن از شغل دیوانی. دست کشیدن از منصب دولتی : دوست دیوانی را فراغت دیدار دوستان وقتی باشد که از عمل فروماند. ( گلستان سعدی ) .

بپرس