از عمل افتادن

پیشنهاد کاربران

از عمل افتادن ؛ کنار رفتن از شغل دیوانی. معزول گشتن :
این باد بروت و نخوت اندر بینی
آن روز که از عمل بیفتی بینی.
سعدی.

بپرس