از شیر بریدن ؛ از شیر باز کردن. از شیر بازداشتن. ( آنندراج ) . از شیر گرفتن :
چو رفت ایام شیر و عهد نازش
سعادت دایه کرد از شیر بازش.
کلیم ( از آنندراج ) .
ز شیردختر رز تا بریدم طفل عادت را
به حکم دایه مشرب به خون توبه خو کرده.
کلیم ( از آنندراج ) .
چو رفت ایام شیر و عهد نازش
سعادت دایه کرد از شیر بازش.
کلیم ( از آنندراج ) .
ز شیردختر رز تا بریدم طفل عادت را
به حکم دایه مشرب به خون توبه خو کرده.
کلیم ( از آنندراج ) .