از سر گرفتن

مترادف ها

renovate (فعل)
تعمیر کردن، تجدید کردن، نو کردن، باز نو ساختن، از سر گرفتن

resume (فعل)
دوباره بدست اوردن، باز یافتن، از سر گرفتن، ادامه یافتن

پیشنهاد کاربران

از سر گرفتن ؛ از نوشروع کردن. از آغاز و ابتدا شروع کردن :
ازآن پیشه پشیمانی گرفتند
سخنهایی که رفت از سر گرفتند.
نظامی.
چو نادانی پی دل برگرفتم
خمار عاشقی از سر گرفتم.
نظامی.
از سرگرفتن: بازگفتن.
( ( . . و حکایت شکاریان و شکایت جراحتی که به دل او از تذّکر زن و فرزند و تحسر بر فوات ایشان رسید ، از سر گرفت. . . ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۷۲ ) .
از اول شروع کردن
get back on track
استیناف

بپرس