از ساز شدن ؛ ناساز شدن. از ساز افتادن. ناموزون گردیدن. کوک نبودن. بساز نبودن :
به هیچ گوش نوائی ز خوشدلی نرسد
که شد ز ساز بیکباره ارغنون وفا.
مجیر بیلقانی.
شد از ساز ارغنون عمر و افسوس
کزو بانگ و نوائی برنیاید.
مجیر بیلقانی.
به هیچ گوش نوائی ز خوشدلی نرسد
که شد ز ساز بیکباره ارغنون وفا.
مجیر بیلقانی.
شد از ساز ارغنون عمر و افسوس
کزو بانگ و نوائی برنیاید.
مجیر بیلقانی.