از راه رفتن ؛ کنایه از فریب خوردن. ( از آنندراج ) . گمراه شدن. گول خوردن :
بمهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
ترا که گفت که این زال ترک دستان گفت.
حافظ.
بفریب کسی ز راه مرو
یوسف من اگر برادر تست.
... [مشاهده متن کامل]
صائب ( از آنندراج ) .
- || و در تداول امروز عکس این معنی رادهد. از راه رفتن عکس بیراهه رفتن است.
- از راه کردن ؛ گول زدن. فریب دادن به چیزی. خشنود کردن. فریفتن. راضی کردن :
چو از حال شهش آگاه کردم
چو طفلانش به شیر از راه کردم.
نظامی.
بمهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
ترا که گفت که این زال ترک دستان گفت.
حافظ.
بفریب کسی ز راه مرو
یوسف من اگر برادر تست.
... [مشاهده متن کامل]
صائب ( از آنندراج ) .
- || و در تداول امروز عکس این معنی رادهد. از راه رفتن عکس بیراهه رفتن است.
- از راه کردن ؛ گول زدن. فریب دادن به چیزی. خشنود کردن. فریفتن. راضی کردن :
چو از حال شهش آگاه کردم
چو طفلانش به شیر از راه کردم.
نظامی.
از راه رفتن ؛ کنایه از فریب خوردن. ( از آنندراج ) . گمراه شدن. گول خوردن :
بمهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
ترا که گفت که این زال ترک دستان گفت.
حافظ.
بمهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
ترا که گفت که این زال ترک دستان گفت.
حافظ.