از دم کسی بازنشدن ( بازنگشتن ) ؛ از او دست برنداشتن. ملازم و مواظب او بودن. از تعقیب او منصرف نگشتن. پی او گرفتن. دنبال او رفتن. سخت اورا همراهی کردن. ( از یادداشت مؤلف ) : یکی آنکه محمودیان از دم این
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
مرد می بازنشوند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 230 ) . ولایت بسیار دارد و سامان جنگ ما بدانست و از دم ما باز نخواهد گشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 632 ) . تلک از دم وی بازنشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 441 ) .