از دل ودماغ افتادن
اصطلاحات و ضرب المثل ها
وضعیت روحی مناسب خود را از دست دادن؛ بی حوصله شدن
مثال:
هرچه کردیم که او را سر شوق بیاوریم، نشد، معلوم بود حسابی از دل ودماغ افتاده است.
توضیح:
واژه ی دماغ در این اصطلاح از زبان عربی گرفته شده است. این واژه در عربی به کسر «د» و به معنی مغز است، اما در فارسی قدیم معنی ذهن، حال و وضع روحی را یافته و در کاربرد عمومی به تدریج به فتح «د» به کار رفته است. این معنی در زبان فارسی امروز کاربرد خود را از دست داده و تنها در بعضی از اصطلاح ها و ترکیب ها باقی مانده است.
همچنین ← «از حال وحوصله افتادن»
پیشنهاد کاربران
از دل و دماغ افتادن: [عامیانه، کنایه ] شور و نشاط خود را از دست دادن، بی حوصله شدن .