از دست کسی راحت شدن: [ اصطلاح در تداول عامه ]از جانب او آسوده خاطر شدن ، از جانب او آسوده شدن .
( ( تلفن همراه را از کیف در آورد . "ولی خب ، شکر خدا هم از دست زرجو راحت شدیم ، هم خانه نیفتاد گیر بساز بفروش . "تلفن را امتحان کرد . " این وامانده را هم زد خراب کرد" . " تو که گفتی از جیبت فتاد؟". ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص23 . ) )
( ( تلفن همراه را از کیف در آورد . "ولی خب ، شکر خدا هم از دست زرجو راحت شدیم ، هم خانه نیفتاد گیر بساز بفروش . "تلفن را امتحان کرد . " این وامانده را هم زد خراب کرد" . " تو که گفتی از جیبت فتاد؟". ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص23 . ) )