از دست برخاستن

پیشنهاد کاربران

از دست ( ز دست ) برخاستن ؛ از عهده برآمدن. از دست برآمدن. اعمال شدن. ممکن بودن :
نه هر آبی که پیش آید توان خورد
نه هرچ از دست برخیزد توان کرد.
نظامی.
از دست برخاستن: از عهده برآمدن.
( ( وثوق ما به اصول و عروق این دولت هرچه بیشتر است، که قلع او از دست ایشان برنخیزد. ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۶۵ ) .

بپرس