از دست بر گرفتن
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
از دست ( ز دست ) برگرفتن ؛ نیست و نابود کردن : بدان سبب فرمود تا در شب سلطان عثمان را از دست برگرفتند. ( جهانگشای جوینی ) . جماعتی را که کنگاج رفته است که از دست برگیرند. ( جهانگشای جوینی ) .
چه باشد ار به وفا دست گیردم یکبار
گرم ز دست به یکبار برنمی گیرد.
سعدی.
چه باشد ار به وفا دست گیردم یکبار
گرم ز دست به یکبار برنمی گیرد.
سعدی.