از خود غائب بودن

پیشنهاد کاربران

از خود غائب بودن:
خود را گم کردن، خود را فراموش کردن، خودِ خود نبودن، حقیقت خویش را از یاد بردن، از واقعیت خود بدور بودن، برابر حقیقت و واقعیت خویش رفتار ننمودن، از خویشتن خویش غافل و بی خبر گشتن
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه:
با آنکه از خود غایبم وز می چو حافظ تائبم - در مجلس روحانیان گهگاه جامی میزنم ( حافظ )
نکته جالب درباره شعر بالا در ارتباط با همین مفهوم از خود غائب شدن:
این بیت، از اشعار خود حافظ است ولی آن را به گونه ای سروده که انگار راوی بیت شخصی غیر از خود او است. راوی بیت می گوید : "من که خود را گم کرده ام و از خود غائب و بی خبر شده ام، شبیه آن حافظِ توبه کار هستم" انگار حافظ نیست که این بیت را گفته و شخص دیگری است که حافظ را می بیند و خود را با وی قیاس می نماید. هم راوی شعر ، از خویش بدور افتاده و خود را فراموش نموده است و هم آن حافظ توبه کار که خود را شبیه او می بیند حافظ واقعی نیست! آن حافظ توبه کار نیز ، حافظ معمول و واقعی که برابر حقیقت خویشتن رفتار می کند، نیست. پس نه روای خود واقعی اش است نه حافظ خود واقعی اش!در واقع، مفهوم غائب بودنش از خود را در تصویر گفتمان و زبال حال و زبان روایت شعر نیز ترسیم کرده است. اینگونه تصویرسازی های ژرف و دقیق و ظریفت در شعر حافظ از شاهکارهای ادبی او به شمار می رود.
حافظ غائب از خود ( حافظی که از حقیقت خوددور شده و خود واقعی اش را فراموش کرده است ) آنقدر از خود بی خبر گشته که دیگر نمی داند حافظ خود اوست، بلکه از دور به او نگاه می کند و می گوید آن حافظ جدید که توبه کرده نیز شبیه منِ از خود گمشده است؛ آن حافظ نیز خودش نیست و برابر حقیقت خود رفتار نمی کند که اگر می کرد توبه کار و از می و باده بدور نبود.
من ترکِ عشقِ شاهد و ساغر نمی کنم - صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم
من و انکار شراب این چه حکایت باشد؟ - غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد

بپرس