برآمدن از خواب ؛ برخاستن و بیدار شدن :
سپیده چو سرزد ز دریای آب
سر شاه ایران برآمد ز خواب. 
فردوسی. 
در این میان حجام از خواب برآمد. ( کلیله و دمنه ) . 
همانا بخت از خوابم برآمد
که ماه نازنینم بر سرآمد. 
نظامی.
سر برداشتن. [ س َ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) سر بلند کردن. پاسخ گفتن کسی را. اقماح. ( زوزنی ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) : جرجیس سر برداشت و گفت تو دانایی که من. . . ( قصص الانبیاء ص 191 ) . || بیدار شدن : از اینان یکی سر برنمی دارد که دوگانه ای بدرگاه خداوند یگانه بگذارد. ( سعدی ) . || بهوش آمدن : 
 ...  [مشاهده متن کامل]  
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی. 
سعدی.
سر از خواب برگرفتن ؛ سر برداشتن. 
بیدار شدن :
ز نوشین خواب چون سر برگرفتند
خدا را آفرین از سر گرفتند. 
نظامی.