از بیر

لغت نامه دهخدا

از بیر. [ اَ ] ( حرف اضافه + اسم ، ص مرکب ) از بر. ( جهانگیری ) ( برهان ). بیاد گرفتن و حفظ. ( برهان ) ( آنندراج ).
- از بیر کردن ؛ از بر کردن. ( آنندراج ) :
با عطارد بسرخامه سخن داند گفت
هر دبیری که بدیوان کند آنرا تقریر
از پی رسم درآموختن نامه کنند
نامه خواجه ، بزرگان و دبیران از بیر.
فرخی.

فرهنگ فارسی

بیاد گرفتن و حفظ کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس