از این رو. [ اَ ] ( حرف اضافه + صفت + اسم ) از این جهت. از این سوی. از این طرف : کس از ما نبینند جیحون بخواب وز ایران نیایند از این روی آب.
فردوسی.
|| ( حرف ربط مرکب ) لاجرم. لهذا. ازیرا.
فرهنگ فارسی
از این جهت بنابراین .
مترادف ها
accordingly(قید)
نتیجتا، بنابراین، بر طبق ان، از همان قرار، بالنتیجه، از این رو
therefore(قید)
بنابراین، از این رو، برای ان، به دلیل آن
hence(قید)
بنابراین، از این رو، از این جهت، پس از این
since(قید)
از این رو، پس از، از وقتی که، از انجاییکه
hereupon(قید)
از این رو، پس از این، در نتیجه این، متعاقب این
فارسی به عربی
منذ، لذا , لذلک , وفقا لذلک منذ
پیشنهاد کاربران
لذا
بنابراین، بر همین اساس
از این در ؛ از این جهت : از این روی بدخواه یوسف بدند وزاین در همه دشمن وی شدند. شمسی ( یوسف و زلیخا ) . جهان به صورت و معنی نهنگ جان شکرست تو با نهنگ کنی صحبت از چه در باشد؟ امیرفخرالدین دیلمشاه ( از صحاح الفرس ) .
این بود که . . . . . . . . . .
for so
در ایـن راستا
بدین سبب به همین منظور به همین دلیل به همین علت بناءً با توجه به آن فلهذا
لاجرم ( یکی از معانی اش )
از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیابان که آنرا کرکسکوه خوانند. و این بیابان را بدان کوه بازخوانند. ( حدود العالم ) . ... [مشاهده متن کامل]
بروز کرد نیارم بخانه هیچ مقام ار آنکه خانه پر از اسپغول جانور است. بهرامی. از آن جهت که به علت آن که : ( ایشان ندانند از آن که اندیشه نکنند. ) ( تفسیر ابوالفتوح ) || ( حرف اضافه ٔ مرکب ) تا : پس بندوی خبر مخالفان بهرام [ چوبینه ] بگفت، که اینک آمده اند بیست هزار مرد، بهواداری تو. پرویز گفت بتو شادترم از آنکه بدین سپاه. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .