از ان


معنی انگلیسی:
of, therefrom, thereof

لغت نامه دهخدا

( از آن ) از آن. [ اَ ] ( حرف اضافه + صفت / ضمیر ) مِنْه ُ. از او. از وی :
زن پیر رفت و می آورد و جام
از آن جام فرهاد شد شادکام.
فردوسی.
آن که برهم زن جمعیت ما شد یارب
تو پریشانتر از آن زلف پریشانش کن.
؟
و رجوع به آن شود. || از آن کس. || من جمله. من ذلک : و وی [ ماءالشعیر ] آن چیزی است که بیست وچهار گونه بیماری معروف را سود دارد، از آن... ذات الجنب و حمی مطبقه. ( نوروزنامه ). || ( حرف ربط مرکب ) زیرا. بدان سبب :
دل منه بر زنان ازآنکه زنان
مرد را کوزه فقع سازند
تا بود پر دهند بوسه بر او
چون تهی گشت خوار بندازند.
علی شطرنجی.
|| ( ص مرکب ) زان. بیان جنس کند، مثل از این. رجوع به ازین شود :
زان گرانمایه گهر کو هست از روی قیاس
پردلی باشد از این شیروشی پرجگری.
فرخی.
، ( ازآن ) ازآن. [ اَ ن ِ ] ( ضمیر ملکی مرکب ) ملک ِ. مال ِ : ازآن تو یا من یا اوست. منزلیست اندر وی خرگاه هاست ازآن خلخیان. ( حدود العالم ). و اندر نصیبین دیرهاست ازآن ترساآن. ( حدود العالم ). و غلامی ترک ازآن پسرش بسرای امیر آورده بودند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 122 ). بفرمای [ حصیری ] خازنان را که با تواند تا ببرند و تسلیم کنند ازآن خان و ولیعهد و خاتونان و مادران دو ودیعت و از آن عمان و خویشاوندان و حشم. ( تاریخ بیهقی ص 212 ). و صد شتر ازآن عبدالمطلب بُرده بودند به سوی ابرهه. ( مجمل التواریخ والقصص ). و هر مالی که جمعکرده ام ازآن بندگان ملک است. ( قصص الأنبیاء ص 88 ).
آن قاطر لگدزن بابا ازآن من
وآن گربه میوکن بابا ازآن تو.
وحشی.
رجوع بهمین لغت نامه ذیل ( ( آن ) ) شود. || مربوط به. منوط به. متعلق به : این طبقه [ برمکیان ] وزیری کردندبروزگار هرون الرشید و عاقبت کار ایشان همان بود که ازآن وزیر [ حسنک ] آمد. ( تاریخ بیهقی ص 176 ). صلاح های کارهای امروز چنان نیکو نگاه دارد که ازآن خود [ قدرخان ]. ( تاریخ بیهقی ص 217 ). || منسوب به. فرزندِ. از نسل : دختری از آن ِ قدرخان بنام امیر محمد عقد و نکاح کردند. ( تاریخ بیهقی ص 193 ). ولایتی سخت بانام که برین جانب است بنام فرزندی از آن او کرده آید. ( تاریخ بیهقی ). || مختص به : در آن وقتی که امیران مسعود و محمد... بگرگان ببودند و قصد ری داشتند این محدث بستارآبادرفت نزدیک منوچهر و وی او را بازگردانید با معتمدی ازآن خویش. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 129 ). هر روزی رسم همان بود که امیر گوزگانان همه سالاران محتشم ازآن سامانی و خراسان بدر خیمه امیر عادل سبکتکین آمدندی. ( تاریخ بیهقی ص 198 ). سبکتکین... بوعلی و ایلمنکوررا با حاجبی ازآن خویش بغزنی فرستاد. ( تاریخ بیهقی ص 204 ). امیر دانشمندی را به رسولی آنجا فرستاد با دو مرد غوری از آن بوالحسن و شیروان تا ترجمانی کنند.( تاریخ بیهقی ). و سلطان سنجر را [ غزان ] بگرفتند وهمچنان با خویشتن می آوردند بر آئین سلطنت الا آنکه خدمتکاران ازآن خویش نصب کردند و بمرو آمدند. ( مجمل التواریخ ). بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( از آن ) ۱ - از چیز معهود یا مذکور از مشارالیه . ۲ - از آن جهت بدان سبب : از آن گریستم که .... (بیهقی ) . ۳ - از آن مردی است که در شهر چین میان چند تن خیق در میدان فرزند من قابض را بکشت و بیامد و ریش من بگرفت ... ) ( سمک عیار . ) ۴ - از آن جمله از جمله : و وی ( مائ الشعیر ) آن چیزی است که بیست و چهار گونه بیماری معروف را سود دارد از آن ... ذات الجنب و حمی مطبقه. ) ( نوروز نامه . )
مال

گویش مازنی

( آزان ) /aazaan/ روستایی در قائم شهر
/ozaan/ آویزان - در حالت معلق قرار گرفتن

مترادف ها

therefrom (قید)
از انجا، از ان

thereof (قید)
از ان

پیشنهاد کاربران

از آن هیچ معنی لغوی نمیده وکاملا اشتباه تاریخی دارد.
از آن اصلشه إذعان = تصاحب = به دست گرفتن.
مدال طلا از آن خود کرد ( اشتباه فارسی با اصرار شدید لغویون! )
مدال را إذعان خود کرد.
( البته همه مُخالف این کلام هستند، طبیعیست! )
آزان، از نام های خوب فارسی و به معنای بزرگ و باشکوه است.
از آن جهت ، اختصاص را می رساند
به همین علت _ به همین دلیل
برای
کلمه آزان یعنی انبار قله ونام روستایی درصدکیلومتری شمال استان اصفهان بسمت تهران. این روستا درمسیر جاده ابریشم واقع شده ودرزمانهایی ماشین نبوده ومردم با اسب یاالاغ سفرمیکردن دراین روستا به حیوانات خود علوفه میدادن واستراحت میکردن
برای، مال
صاحب
قبول داشتن

آزان = می تواند تلفظی درگیر از آسان یا آسودن باشد
بگفت این و چادر بسر درکشید
تن آزانی و خوابر ا برگزید
آزان = میتواند تلفظی دیگر از آسانی و آسودن باشد
بگفت این و چادر بسردرکشید
تن آزانی و خوابرا برگزید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس