اری تس. [ اُ رُ ت ِ ] ( اِخ ) والی سارد از جانب کوروش. هردوت گوید ( کتاب سوم ، بند 120 - 128 ): ( ( کورش اُرُی ْتِس نامی را والی سارد کرده بود. این والی خواست مرتکب جنایتی شده پولی کرات جبار جزیره سامُس را هلاک و این جزیره را جزو پارس کند. می گوئیم ( ( مرتکب جنایتی ) ) زیرا جبار مذکور اقدامی بر ضد او نکرده و چیزی که به او برخورده باشد، نگفته و حتی با او روبرو هم نشده بود. جهت عداوت او غالباً میگویند، این بود: روزی والی مزبور و میتروباتس والی داس کی لیون دم درب بزرگ قصر نشسته صحبت میکردند. صحبت آنها بمشاجره و دعوا کشید و میتروباتس به اُرُی تس گفت : ( ( تو خود را مرد دانی ، و حال آنکه نتوانسته ای جزیره سامُس را برای شاه تسخیر کنی ، با اینکه اینقدر به ایالت تو نزدیک است وتسخیر آن به این اندازه آسان ، که یکی از بومیها حکومت آنجا را با پانزده نفر سپاهی سنگین اسلحه بدست گرفته ) ). این سخن بوالی گران آمد و از این زمان بر خودمخمر کرد انتقام این سخن را بکشد، ولی نه از گوینده آن ، بلکه از پولی کرات ، که جبار سامُس بود. بعقیده ٔبرخی ، که در اقلیت اند، اُرُی تِس ْ رسولی به سامُس برای کاری فرستاد و پولی کرات با بی اعتنائی او را پذیرفت ، چه ، وقتی که رسول بر او وارد شد، پولی کرات برنخاست و جوابی به او نداد پولی کرات یکی از نخستین یونانیهائی بود، که فکر تسلط یافتن بر دریاها و حکومت کردن بر ییانها را در دماغ خود می پخت و چون اُرُی تس به پولی کرات چنین گوید: ( ( من میدانم ، که تو نقشه های مهم داری ، ولی وسائل تو با آن نقشه ها موافقت ندارد، اگر تو، چنان کنی که من گویم ، نام خود را بلند کرده مرا هم نجات خواهی داد. کبوجیه قصد جان مرا دارد. خزائن مرا از اینجا ببر، بعد قسمتی را برای خود نگاهدار و قسمت دیگر را برای من بگذار. به این وسیله تو می توانی صاحب اختیار تمام یونان گردی. اگر باور نداری ، که من خزائنی دارم ، اشخاصی مطمئن روانه کن ، تا آن را نشان دهم ) ). پولی کرات از این پیغام مشعوف شد، چه بسیارمایل بود، گنجی بدست آرد. بعد دبیر خود را فرستاد، تا خزائن را معاینه کند. چون اُرُی تس میدانست که مفتش خواهد آمد، هشت جعبه را پر از سنگ کرد و سنگها را با مسکوکات طلا پوشید. مِآندریوس دبیر پولی کرات آمده جعبه ها را دید و نتیحه را به پولی کرات اطلاع داد پس از آن بزودی پولی کرات عازم ملاقات ارُی تِس شد، و حال آنکه فال گیرها او را از این مسافرت ممانعت کرده بودندو دخترش در خواب دیده بود، که پدرش در هوا آویخته ، و زئوس ( خدای بزرگ یونانی ها )، او را شست و شو میکند و آفتاب تن او را روغن میمالد. بر اثر این خواب دخترپولی کرات پدر را از این مسافرت منع کرد و او در ازای این نصیحت ، دختر خود را تهدید کرده گفت ، که اگر من سالم از این سفر برگشتم ، تو مدتها بی شوهر خواهی ماند. دختر از خداها استغاثه میکرد، که تهدید پدر واقع شود، چه بی شوهری را بر مرگ پدر ترجیح میداد. پولی کرات با دموک دس طبیب نامی زمان خود، وارد ماگنزی گردید و در آنجا با افتضاح کشته شد و نعش او را بدار آویختند هرودوت گوید اری تس او را طوری کشت ، که من نمی توانم حتی آنرا توصیف کنم. پس از آن ، والی همراهان او را مرخص کرد و گفت شما باید ممنون باشید، که آزاد شدید، ولی خارجیها و بندگان او را نگاه داشته بندگان خود کرد. آویختن نعش پولی کرات تعبیر خواب دخترش بود. هر زمان که باران می باریدزئوس او را شست و شو میکرد و آفتاب هم نعش او را روغن میمالید، زیرا از شدت حرارت آفتاب از جسد او رطوبت می تراوید. پس از آن طولی نکشید، که اُرُی ْتس جزای کردار خود را دید. توضیح آنکه در زمان اغتشاشات ایران ، او میتروباتس را، که وقتی اُری تِس را سرزنش کرده بود، با پسرش کشت و این دو نفر از رجال مهم پارس بودند. بعد مرتکب جنایات دیگر گردید، مثلا وقتی که چاپارداریوش از ایالت او برمیگشت ، از کمین گاهی مورد حمله شد و چاپار را کشته جسد او و اسبش را پنهان کردند. وقتی که داریوش شاه شد، تصمیم کرد که اُرُی ْتِس را از جهت قتل میتروباتس و پسرش مجازات کند ولی صلاح ندید، که آشکارا قشونی بر علیه او بفرستد، چه تازه بتخت نشسته بود و یاغی گریها دوام داشت. و دیگر اینکه قوای اُرُی ْتِس ْ بسیار بود، هزار نفر پارسی مستحفظین او بودند و حکومت قسمتهای دیگر آسیای صغیر، مانند فریگیه ، لیدیه و ینیانها هم با او بود. بنابراین داریوش چنین کرد. پارسیها را طلبیده گفت : ( ( از شما کی میتواند مأموریتی را که من خواهم داد، با حیله و زرنگی انجام دهد؟ در این مأموریت اعمال قوه اقتضا ندارد، حیله و تردستی لازم است ، که میتواند اُرُی ْتِس را مرده یا زنده نزد من آرد؟ چنانکه میدانید، او کاری برای پارس نکرده ، سهل است ، که دو نفر از پارسیها را کشته وچاپار مرا اعدام کرده و با این اقدام جسارتی بروز داده ، که قابل تحمل نیست. ما باید، زودتر از آنکه از طرف او جنایتهای دیگر متوجه پارس شود، نابودش کنیم ) ). در جواب پیشنهاد داریوش ، سی نفر از پارسیها حاضر شدند، و چون هرکدام حاضر شدند مسئولیت کار را بتنهائی بعهده بگیرند، منازعه بین آنها در گرفت و داریوش قرعه کشید، قرعه بنام باگایا پسر آرتونت درآمد. پس از آن باگایا چنین کرد: احکامی راجع بکارهای مختلف نوشته بمهر داریوش رسانید و عازم سارد شد. پس از ورود،نزد والی رفت و نامه را یک بیک درآورده بدبیر شاهی داد، که بخواند. هر والی یک دبیر شاهی دارد ( مقصود هرودت دبیری است ، که از مرکز میفرستادند، چنانکه بیاید. م. ) منظور باگایا این بود که بداند، احکام مرکز چه اثری در مستحفظین میکند. وقتی که دید آنها مهر داریوش را تعظیم و تکریم کرده بمضامین احکام توجهی مخصوص دارند، حکمی بدین مضمون درآورد: ( ( پارسیها، داریوش شاه بشما امر میکند، که دیگر مستحفظ اُرُی تِس ْ نباشید ) ). بمحض شنیدن این حکم ، مستحفظین نیزه های خودشان را فرود آوردند و، چون باگایا فهمید، چه اثری در حکم شاه است ، حکمی دیگر بیرون آورد و بدبیر شاهی داد مضمون این حکم چنین بود: ( ( پارسیها، داریوش شاه بشما میفرماید، اُرُی تس را بکشید ) ). بمجرد شنیدن این حکم ، پارسیها شمشیرهای خود را برهنه کرده اُرُی تِس ْ را نابود کردند. چنین بود مکافات اُرُی تِس ْ در ازای قتل پولی کرات سامُس ) ). ( ایران باستان صص 556-559 و560 ).