ارچه. [ اَ چ ِ ] ( حرف ربط مرکب ) مخفف اگرچه ، حرف شرط. هرچند. وقتی هم که :
تن خنگ بید ارچه باشد سپید
بتری و نرمی نباشد چو بید.
رودکی.
ز مادر همه مرگ را زاده ایم همه بنده ایم ارچه آزاده ایم.
فردوسی.
گوش مالیدن و زخم ارچه مکافات خطاست بی خطا گوش بمالش بزنش چوب هزار.
منوچهری.
زن ارچه زیرک و هشیار باشدزبون مرد خوش گفتار باشد.
( ویس و رامین ).
زن ارچه خسرو است ار شهریاری و یا چون زاهدان پرهیزکاری...
( ویس و رامین ).
زن ارچه دلیر است و با زور دست همان نیم مرد است هرچون که هست.
اسدی.
نظم ارچه بمرتبت بلند است آن علم طلب که سودمند است.
نظامی.