آرمین نوابی ( زاده ۵ دی ۱۳۶۲ ) فعال سکولاریست و نویسنده و پادکستر و فعال حقوق بشر است که در حال حاضر در ونکوور کانادا زندگی می کند. در سال ۲۰۱۲ او انجمن آزاداندیشی آنلاین جمهوری بی خدایان را به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی مستقر در کانادا تأسیس کرد که هم اکنون صدها شعبه از آن به نام «کنسولگری» در چندین کشور در سراسر جهان مانند مالزی، اندونزی و فیلیپین وجود دارد. این انجمن کمک می کند تا بی خدایان با یکدیگر به تعامل در جوامعی بپردازند که در آن بی دینی، ارتداد و کفر جرم و جنایت محسوب شده و سرکوب می شود. به عنوان نویسنده، او کتاب چرا خدا وجود ندارد را در سال ۲۰۱۴ منتشر کرد و در سال ۲۰۱۷ به عنوان مجری پادکست جهادگران سکولار با علی اله رضوی، یاسمین محمد و فیصل سعید آل معمار همکاری کرد. در ژانویه سال ۲۰۱۸، نمایش جهادی های سکولار به برای روشنگری مسلمانان تغییر نام داد و رضوی و نوابی هر دو رئیس آن شدند.
... [مشاهده متن کامل]
نوابی متولد سال ۱۳۶۲ است و به عنوان یک مسلمان شیعه در تهران بزرگ شد. وی پیش از آنکه در ۱۹۸۸ به تهران بازگردد، در سال ۱۹۸۵ برای مدت کوتاهی به آلمان و در ۱۹۸۶ به لندن نقل مکان کرد. خانواده وی لیبرال بودند اما در مدرسه به او آموخته شد که به جهنم اعتقاد داشته باشد و حتی انجام کوچکترین گناه او را به آنجا می برد. نوابی تصریح کرد: اگر قرار بود در زندگی پس از مرگ برای ابد زنده بماند، این باید اولویت همه در طول زندگیشان بر روی زمین باشد. با این حال وی دریافت که تعداد معدودی از اطرافیان، گرچه ادعا می کنند این را باور دارند، اما چنین چیزی برایشان از اهمیت ویژه ای برخوردار نیست. او برای جلوگیری از جهنم به هر قیمتی قبل از رسیدن به سن بلوغ ( ۱۵ سالگی ) اقدام به خودکشی کرد، زیرا هر گناهی ( از جمله خودکشی ) که قبل از بلوغ شرعی مرتکب آن شده بود، ظاهراً "به حساب نمی آمد. نوابی در سن ۱۲ سالگی با پریدن از پنجره مدرسه اقدام به خودکشی کرد، اما ناموفق بود. این کار او را به مدت ۷ ماه روی صندلی چرخدار نشاند و یک سال مدرسه را از دست داد.
نوابی پس از بهبودی حالش، دچار احساس بدی نسبت به بی ایمانی خانواده خودش بود و یک مسلمان معتقدتر شد. او هیچ وقت در خواندن نمازش کوتاهی نکرد و هرگز به دختران نگاه نکرد تا مبادا وسوسه شود و با جدیت به مطالعه اسلام پرداخت. با این حال، هر چه بیشتر یادگرفت شک و تردیدهای بیشتری برایش به وجود آمدند، زیرا محتوای اسلام برای او معنایی نداشت، او به مطالعه زندگی روزمره مسلمانان پرداخت و در این که همه غیر مسلمانان باید با شکنجه ابدی مجازات شوند شک کرد. مطالعه ادیان دیگر شک و تردید او را حتی بیشتر هم برانگیخت. یک واقعه مهم در خواندن کتابی در مورد تاریخ دین در دانشکده بود: "من دیدم که چقدر راحت است که مفهوم خدا و آنچه را که او می خواست بر اساس سیاست زمان تغییر کند. چرا من حتی این را به درستی قبول می کنم؟ من هرگز از خودم نمی پرسیدم که آیا این فقط می تواند ساخته شود؟ " نوابی در عین ناامیدی و ترس زیاد از جهنم، از خدا خواست تا خودش را بر او آشکار کند و ثابت کند که واقعی است. با این حال، او هیچ جوابی دریافت نکرد، ایمان خود را از دست داد و در نهایت نتیجه گرفت که خدا خیالی است.
... [مشاهده متن کامل]
نوابی متولد سال ۱۳۶۲ است و به عنوان یک مسلمان شیعه در تهران بزرگ شد. وی پیش از آنکه در ۱۹۸۸ به تهران بازگردد، در سال ۱۹۸۵ برای مدت کوتاهی به آلمان و در ۱۹۸۶ به لندن نقل مکان کرد. خانواده وی لیبرال بودند اما در مدرسه به او آموخته شد که به جهنم اعتقاد داشته باشد و حتی انجام کوچکترین گناه او را به آنجا می برد. نوابی تصریح کرد: اگر قرار بود در زندگی پس از مرگ برای ابد زنده بماند، این باید اولویت همه در طول زندگیشان بر روی زمین باشد. با این حال وی دریافت که تعداد معدودی از اطرافیان، گرچه ادعا می کنند این را باور دارند، اما چنین چیزی برایشان از اهمیت ویژه ای برخوردار نیست. او برای جلوگیری از جهنم به هر قیمتی قبل از رسیدن به سن بلوغ ( ۱۵ سالگی ) اقدام به خودکشی کرد، زیرا هر گناهی ( از جمله خودکشی ) که قبل از بلوغ شرعی مرتکب آن شده بود، ظاهراً "به حساب نمی آمد. نوابی در سن ۱۲ سالگی با پریدن از پنجره مدرسه اقدام به خودکشی کرد، اما ناموفق بود. این کار او را به مدت ۷ ماه روی صندلی چرخدار نشاند و یک سال مدرسه را از دست داد.
نوابی پس از بهبودی حالش، دچار احساس بدی نسبت به بی ایمانی خانواده خودش بود و یک مسلمان معتقدتر شد. او هیچ وقت در خواندن نمازش کوتاهی نکرد و هرگز به دختران نگاه نکرد تا مبادا وسوسه شود و با جدیت به مطالعه اسلام پرداخت. با این حال، هر چه بیشتر یادگرفت شک و تردیدهای بیشتری برایش به وجود آمدند، زیرا محتوای اسلام برای او معنایی نداشت، او به مطالعه زندگی روزمره مسلمانان پرداخت و در این که همه غیر مسلمانان باید با شکنجه ابدی مجازات شوند شک کرد. مطالعه ادیان دیگر شک و تردید او را حتی بیشتر هم برانگیخت. یک واقعه مهم در خواندن کتابی در مورد تاریخ دین در دانشکده بود: "من دیدم که چقدر راحت است که مفهوم خدا و آنچه را که او می خواست بر اساس سیاست زمان تغییر کند. چرا من حتی این را به درستی قبول می کنم؟ من هرگز از خودم نمی پرسیدم که آیا این فقط می تواند ساخته شود؟ " نوابی در عین ناامیدی و ترس زیاد از جهنم، از خدا خواست تا خودش را بر او آشکار کند و ثابت کند که واقعی است. با این حال، او هیچ جوابی دریافت نکرد، ایمان خود را از دست داد و در نهایت نتیجه گرفت که خدا خیالی است.