ارموی
/~ormavi/
لغت نامه دهخدا
ارموی. [ اُ م َ وی ی ] ( اِخ ) او راست کتابی در غریب الحدیث و آن تتمه کتاب ابن الجوزیست. ( کشف الظنون ).
ارموی. [ اُ م َ وی ی ] ( اِخ ) ابن حامد. یکی از ائمه لغت عربست.
ارموی. [ اُ م َ وی ی ] ( اِخ ) تاج الدین. رجوع بتاج الدین و عیون الانباء شود.
ارموی. [ اُ م َ وی ی ] ( اِخ ) رجوع به حسین بن عبداﷲ... شود.
ارموی. [ اُ م َ وی ی ] ( اِخ ) رجوع به سراج الدین... شود.
ارموی. [ اُ م َ وی ی ] ( اِخ ) رجوع به صفی الدین عبدالمؤمن فاخر... شود.
ارموی. [ اُ م َ وی ی ] ( اِخ ) رجوع به فرح بن ابی بکر... شود.
ارموی. [ اُ م َ وی ی ] ( اِخ ) رجوع به محمدبن الحسین شود.
ارموی. [ اُ م َ وی ی ] ( اِخ ) رجوع به محمدبن عمربن یوسف... شود.
ارموی. [ اُ م َ وی ی ] ( اِخ ) رجوع به محمدبن قحطان... شود.
ارموی. [ اُ م َ وی ی ] ( اِخ ) رجوع به نعیم بن مسافر... شود.
فرهنگ فارسی
اوراست کتابی در غریب الحدیث
فرهنگ عمید
۲. از مردم ارومیه، ارومیه ای.
پیشنهاد کاربران
حسام الدین چلبی از مریدان مولانا که خانواده اش اصالتا اهل ارومیه بودند و به ارموی یا ابن اخی ترک شهرت داشت. او مولانا را به سرودن مثنوی تشویق کرد.
مربوط به ارومیه