از ادبا عالمی فرست به ماچین
وز امرا شحنه ای فرست به ارمن.
فرخی.
رضوان ملک خسرو مالک رقاب اوست ارمن بهشت عدن شد از کوثر سخاش.
خاقانی.
خاص کن این ملک جهان بر عموم هم ملک ارمن و هم شاه روم.
نظامی.
لشکر شام و ارمن و دیاربکر و خراسان و خوارزم و دیگر مواضع را که چشم بر دیار و امصار عراق نهاده بودند و گردن طمع یازیده منقار بازگرفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 12 ).ور بحق دانسته ای جای نشست و خاست را
خواه در ارمن نشین و خواه در ابخاز خیز.
کاتبی.
و رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 78 و حبط ج 2 ص 371 و 376، 416 و ایران باستان ص 2290 و 2291 و جهانگشای جوینی چ لیدن ص 170 و 177 و ارمنستان و ارمنیة شود. || ارمنی. ارمنستانی. || قوم ارمنستان. ارامنه. ارمنیان.ارمن. [ اَ م َ ] ( حرف ربط + ضمیر ) مخفف ( ( اگر من ) ) باشد در محاورات. ( برهان ) :
ای دل بهوای ارمن ار من باشم
خالی نکنم ز دل حزن زن باشم
وی چرخ اگر بحیله بیرون نکنم
گاو تو از آن خرمن خر من باشم.
طغرل سلجوقی.