ارمال
لغت نامه دهخدا
ارمال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ رُملَه. خطهای سیاه.
ارمال. [ اِ ] ( ع مص ) ارمال نسیج ؛ بافتن بوریا و جز آن. باریک بافتن بوریا یا عام است. ( منتهی الأرب ). حصیر بافتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || ارمال ِ سریر؛ بافتن آن با برگ خرما. به رسن برگ خرما بافتن سریر را. ( منتهی الأرب ). || ارمال حبل ؛دراز کردن رسن را. ( منتهی الأرب ). || ارمال زاد؛ سپری کردن توشه. || ارمال قوم ؛ سپری شدن زادشان. بی زاد ماندن قوم. ( تاج المصادر بیهقی ). بی زاد و توشه شدن مردم. درویش شدن. || ارمال ِ سهم ؛ آلوده بخون شدن تیر. ( منتهی الأرب ). || ارمال مراءة؛ ارملة گردیدن زن. ( منتهی الأرب ). بیوه شدن زن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید