ارقاب

لغت نامه دهخدا

ارقاب. [ اِ ] ( ع مص ) رُقبی کردن با کسی. ( منتهی الأرب ). رُقبی دادن. ( زوزنی ). به رقبی دادن خانه یا زمین را. ( منتهی الأرب ). برقبی دادن خانه یا جائی ، کسی را. مال را موضوع رقبی قرار دادن. بخشیدن چیزی کسی را بدین وجه که این چیز بعد از وفات من از آن تو باشد: ارقبته داراً، او ارضاً.

فرهنگ فارسی

رقبی کردن باکسی، رقبی دادن، رقبی دادن خانه یاچیزدیگر، دادن خانه یاچیزدیگربکسی بشرط
رقبی دادن

پیشنهاد کاربران

فامیل _فامیل نزدیک خونی _اقوام نزدیک
ارقاب یعنی خویشاوندان
هم سببی ( به واسطه ازدواج )
هم نسبی ( به واسطه ی رابطه ی خونی )

بپرس