ارعواء
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
اِرعَوَى: ( فعل ) ، ارعوى، یرعوی ، ارعِواءً
أَنَا الَّذِی أَمْهَلْتَنِی فَمَا ارْعَوَیْتُ ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی )
من همانم که مهلتم دادی ولی مراقبت ( رعایت ) نکردم.
منم که مهلتم دادی و بخود نیامدم،
منم آن که مهلتم دادی باز نایستادم،
أَنَا الَّذِی أَمْهَلْتَنِی فَمَا ارْعَوَیْتُ ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی )
من همانم که مهلتم دادی ولی مراقبت ( رعایت ) نکردم.
منم که مهلتم دادی و بخود نیامدم،
منم آن که مهلتم دادی باز نایستادم،