ارعاد. [ اِ ] ( ع مص ) ترسانیدن. ( منتهی الأرب ). تهدید کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || وعده بد کردن. ( منتهی الأرب ). || لرزانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || رسیدن کسی را رعد و برق.( منتهی الأرب ). || غریدن. بارعد شدن آسمان. ( تاج المصادر بیهقی ). || لرزه گرفتن کسی را. ( منتهی الأرب ). || ریزان گردیدن : اُرعِدَ الکثیب ؛ ریزان گردید تل ریگ. ( منتهی الأرب ).