ارعاج

لغت نامه دهخدا

ارعاج.[ اِ ] ( ع مص ) بی آرام و مضطرب کردن کسی را. بی آرام و مضطرب گردانیدن. ( منتهی الأرب ): منوچهر [ ابن قابوس ] را بر محاربت و ارعاج او [ قابوس بن وشمگیر ] از آن نواحی تکلیف کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 371 ). || توانگر شدن. ( منتهی الأرب ). || پی هم درخشیدن برق. ( منتهی الأرب ). پیوسته جستن برق. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). پیاپی جستن برق.

پیشنهاد کاربران

بپرس