ارطاط. [ اِ ] ( ع مص ) گول گردیدن. ( منتهی الأرب ): اَرِطّی فان َّ خیرک فی الرطیط؛ یعنی احمق باش که خیر تو در حماقت است. در حق شخصی گویند که در حماقت بخت مند وباروزی بود و در وقت تعاقل محروم و بی نصیب. ( منتهی الأرب ). || از جای خویش حرکت نکردن و لازم گرفتن آن و ستهیدن در آن : ارط فی مقعده. ( منتهی الأرب ). || بانگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).