ارضه
لغت نامه دهخدا
- امثال :
هو آکَل ُ من ارضة ؛ او خورنده تر است از دیوچه.
هو اصنع من ارضة ؛ او صانعتر است از دیوچه.
رجوع به موریانه شود. || زنگ آهن. ( آنندراج ).
ارضه. [ اِ رَ ض َ ] ( ع اِ ) گیاه بسیار. گیاه فراوان.
ارضه. [ اُ ض َ ] ( ع اِ ) گیاه بسیار. اِرَضه.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - کرمی ریز به صورت مور که چوب خوار چوب خوارک چوب خواره دیوچه دیوک . ۲ - زنگ آهن .
گیاه بسیار
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید