ارضا

/~erzA/

مترادف ارضا: اقناع، ترضیه، خشنود، خشنودی، راضی، قانع

برابر پارسی: خشنودکردن، خشنوتن، خشنود شدن

معنی انگلیسی:
gratification, indulgence, satisfaction

فرهنگ فارسی

( مصدر ) خشنود کردن راضی گردانیدن ترضیه دادن چیزی به کسی برای خشنود کردن او اقناع .

فرهنگ عمید

۱. راضی کردن، خشنود کردن.
۲. برآورده کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُعْتَبِینَ: آنانکه عذر خواهیشان پذیرفته شده - راضی کنندگان (کلمه معتبین جمع اسم فاعل ازاعتاب است به معنای ارضا (راضی کردن)است ، و اصل اعتاب به این معنا بوده که پوستی را که درست دباغی نشده ، دو باره دباغی کنند ، تا اصلاح شود ، سپس این کلمه را بطور استعاره در هر ع...
ریشه کلمه:
ارض (۴۶۱ بار)

پیشنهاد کاربران

سیراب
اِرضا: ١. خرسندی، خرسندشدگی، خرسند کردن، خشنودی، خشنودشدگی، خشنود کردن ٢. برآوردن، بەجاآوردن، فراهم کردن ٣. [آمیزشِ جنسی] بیشترین کامجوییِ جنسی، رُبوخه، رُبوخەشدگی، رُبوخه کردن، سیریِ جنسی، سیرشدگی جنسی، سیر کردن جنسی، خرسندیِ جنسی، خشنودیِ جنسی
واژه ارضا
معادل ابجد 1002
تعداد حروف 4
تلفظ 'erzā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: ارضاء]
آواشناسی 'erzA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
براوردن گرایش های سرشتی
شاد کردن کسی
ارضا = خوشنود
ارضاییدن کسی.
خشنودیدن.
خشنوداندن کسی.

بپرس