ارشاش

لغت نامه دهخدا

ارشاش. [ اِ ]( ع مص ) فراخ شدن زخم و پراکنده شدن خون آن. ( منتهی الأرب ): ارشاش طعنة. || ارشاش سماء؛ خُرد باریدن. ( تاج المصادر بیهقی ). باران ریزه باریدن آسمان. ( منتهی الأرب ). || ارشت الفصیل ؛ دم خود را خاریده ، دراز کرد شتربچه گردن را در هر دو ران مادر خود تا شیر خورد. ( منتهی الأرب ). مؤلف تاج العروس آرد: و عن ابن عباد: ارش الفصیل ارشاشاً؛ حک ذنبه لیرتضع. || ارشاش فرس ؛ عرق ناک گردانیدن اسب را بدوانیدن. || خون و اشک چکانیدن.

فرهنگ فارسی

فراخ شدن زخم و پراکنده شدن خون آن باران ریزه باریدن آسمان

پیشنهاد کاربران

بپرس