گناه دشمن پوشد چو چیره گشت بعفو
بچیرگی در، عفو از شمایل حکماست
عجب مدار ز من گر مدیح او گویم
که هر که گوید جز من بمدح او گویاست
ز فضل مخبر و منظر بر او گوا بس کن
که آشکاره مرد از نهان مرد گواست
بسان آب و گیا خدمتش قرار دلست
بلی دل آنجا گیرد قرار کاب و گیاست
مدار نام نکو گرد فعل نیک بود
که فعل نیکو فضلست و نام نیک زکاست.
شهید گوید ( خفیف ):
عذر با همت تو بتوان خواست
پیش تو خامُش و زبان کوتاه
همت شیر از آن بلندتر است
که دل آزار باشد از روباه.
قمری گوید ( مضارع ):
زلفت همی بپیچد و بامن بدی کند
نشگفت اگر بپیچد هر که او کند بدی.
( ترجمان البلاغه محمدبن عمر الرادویانی صص 83-84 ).
رشید وطواط گوید: این صنعت چنان بود که شاعر در بیت مثل آرد، تازی. بوفراس گوید:
تهون علینا فی المعالی نفوسنا
و من نکح الحسناء لم یغلها المهر.
متنبی راست :
وحید من الخلاّن فی کل بلدة
اذا عظم المطلوب قل المساعد
تبکی علیهن البطاریق فی الدّجی
و هن لدینا ملقیات کواسد
بذا قضت الایام ما بین اهلها
مصائب قوم عند قوم فوائد.
مراست این قطعه :
تحیرنی من طرفه لحظاته
و هل فی الوری من لایحیره الحسر
اری منه جمراً مضرماً فی جوانحی
و کل محب فی جوانحه جمر
لقد عیل فی الاحزان صبری کله
و من خالف الاحزان خالفه الصبر
عشقت و قلبی ضاع فی العشق سرّه
و فی ای قلب یجمع العشق و السرّ.
مثال از شعر پارسی بُلمعالی رازی گوید:
نادیده روزگارم زان کاردان نیم
آری بروزگار شود مرد کاردان.
دیگر مسعودسعد گوید:
دردا وحسرتا که مرا چرخ دزدوار
بی آلت و سلاح بزد راه کاروان
چون دولتی نمود مرا محنتی فزود
بی گردن ای شگفت نبوده ست گردران.
مراست :
عالم از بهر تو پیماید خداوند هنر
حادثات بحر غواص از پی گوهر کشد.
( حدائق السحر فی دقائق الشعر صص 55-56 ).
( ( اگر [ شاعر ] مثلی سایر در شعر خویش تضمین کند آنرا ارسال المثل خوانند، چنانک عنصری گفته است :چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار.بیشتر بخوانید ...