ارزیر

پیشنهاد کاربران

سلام این کلمه در جستجو درج نمیشود اما در وب برنامه آنرا نشان میدهد ؟!
این معنی را از وب و همین برنامه کپی کردم جهت اطلاع
ارزیز. [ اَ ] ( اِ ) نوعی از معدنیات باشد سپیدرنگ. ( صحاح الفرس ) . قلعی. ( حبیش تفلیسی ) . قلعی باشد و بعربی رصاص خوانند. گویند اگر قدری از آنرا تنک کرده بر کمر بندند منع احتلام کند. ( برهان ) . آنرا بهندی رانکا گویند. ( آنندراج ) . قلعی که آنرابهندی رانگ گویند. ( غیاث ) . قلعی خوب. کذا فی شرفنامه لکن خوب نیست زیرا معنی ارزیز قلعی است مطلقا. ( مؤید الفضلاء ) . علاب. ( دهار ) . علابی. کفشیر و آن غیر سرب است. قلعی. ارزیز خالص. ( مهذب الاسماء ) . قلعی. ارزیزنیکو. ( دهار ) . رصاص. ( ابونصر فراهی در نصاب ) ( زمخشری ) ( دهار ) . رصاص ابیض. ( تحفه حکیم مؤمن ) . رصاص و آن بر دو گونه است : ارزیز سیاه که آنرا ابار و اسرب گویند و ارزیز سپید که قصدیر و قلعی نامند. قلعی. ارزیز سفید. ( زمخشری ) در صحاح الفرس آمده : کفشیر. روی ومس باشد که آنرا به ارزیز برهم بندند و در بعض نسخه ها کفشیر ارزیز است که شکسته های روئین و مسین برهم بندند - انتهی. آلت روئینه و مسینه و مانند این به ارزیز بندند و دوسانند، آن ارزیز را کفشیر خوانند. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) . صاحب ذخیره خوارزمشاهی مکرر نام داروئی می آورد به اسم اسفیداج ارزیز و ظاهر مرادش سفیدآب قلعی ( سفیداب قلع ) است : پس تابوت یوسف علیه السلام بقیر و ارزیز بکردند و اندر زیرآب نیل جای تابوت بساختند و بزنجیرها استوار کردند و اندر آن زیر آب بیاویختند. ( ترجمه طبری بلعمی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

و بازرگانان مصر آنجا [ به سودان ] روند و نمک و آبگینه و ارزیز برند و بهم سنگ زر بفروشند. ( حدود العالم ) . و از بالای بازارشان [ بازار سمرقندیان ] یکی جوی آب روانست از ارزیز و آب از کوه بیاورده. ( حدود العالم ) . و اندر اندلس معدن همه جوهرهاست از سیم و زر و مس و ارزیز. ( حدود العالم ) .
بچشم خرد چیز ناچیز کرد
دو صندوق پر سرب و ارزیز کرد.
فردوسی.
چو آن کرم را بود گاه خورش
از ارزیز جوشان بدش پرورش.
فردوسی.
سوی کنده آورده ارزیز گرم
سر از کنده برداشت آن کرم نرم
فروریخت ارزیز مرد جوان
بکنده درون کرم شد ناتوان.
فردوسی.
اگر گم شود زین میان هفتواد
نماند بچنگ تو جز رنج و باد
که من کرم را دادم ارزیز گرم
شد آن دولت و رفتن تیز، نرم.
فردوسی.
بیاورد ارزیز و رویین لوید
برافروخت آتش بروز سپید.
بیشتر بخوانید . . .

ارزیز، قلع

بپرس