ارزوسنج

لغت نامه دهخدا

( آرزوسنج ) آرزوسنج. [ رِ س َ ] ( نف مرکب ) آرزومند. آرزووَرز :
به خاک پای او چرخ آرزوسنج
چو درویش حریص و فکرت گنج.
امیرخسرو.

فرهنگ فارسی

( آرزوسنج ) آرزومند
( آرزو سنج ) ( صفت ) ۱ - دارند. آرزو راجی . ۲ - مشتاق شایق . ۳ - حریص آزور . ۴ - کامجوی مراد طلب . ۵ - در حسرت دارند. حسرت .

فرهنگ عمید

( آرزوسنج ) آرزومند.

پیشنهاد کاربران

بپرس