ارزه

لغت نامه دهخدا

( آرزه ) آرزه. [ رِ زَ ] ( ع ص ) شترماده قوی. || شب سرد. || درخت استوارشده در زمین.

آرزه. [ زَ / زِ ] ( اِ ) کاهگل.
( ارزة ) ارزة. [ اُ زَ ] ( ع اِ ) یک بنه صنوبر نر یا درخت عرعر. ( منتهی الأرب ). رجوع بماده قبل شود.
ارزه. [ اَ زَ / زِ ] ( اِ ) کاهگل. ( جهانگیری ) ( برهان ). اندود. گلابه. اندایه. خازه. آژند. سیاع. ( منتهی الأرب ). || کِلس. ( دهار ). گچ. دوغاب.سیم گل. || نام درختی است. ( مؤید الفضلاء از شرفنامه ) ( برهان ). درختی است که از او چوب عصا گیرند. بعضی گویند درخت سرواست. ( مجمعالفرس ) ( برهان ). و بعضی دیگر گویند درخت صنوبر است و زفت از آن گیرند و بعضی دیگر گویند به این معنی عربی است و بعضی دیگر گفته اند درختی است چلغوزه میوه و بار آن درخت است. ( برهان ). درخت نار و قیل قسمی از سرو. ( مؤید الفضلاء از الغنیه ). و نیز در غنیه است در لغت چلغوزه که ارزه بر وزن لرزه صنوبر را گویند و در ادات مذکور است. درختی است که چلغوزه میوه اوست. ( مؤید الفضلاء ). درخت ارجن. درخت ارزن. درخت ارژن. ناژو. ناجو. ناجور. ( مهذب الاسماء ). نوژ. نوژن. صنوبرالصغار. کاج . رجوع به ارز شود. || زفت و آن چیزی باشد شبیه بقطران که از درخت صنوبر نر که آنرا ارز گویند بگیرند و صنوبر نر آن است که بر ندهد. ( جهانگیری ). زفت که از درخت صنوبر گیرند و آن درخت را ارز گویند. ( آنندراج ). زفت رومی. ( تحفه حکیم مؤمن ) :
پنبه به گوش اندر آکند ز تو ممدوح
پنبه چه گویم که ارزه ریزد و ارزیز.
سوزنی.

ارزه. [ اَ زَ ] ( اِخ ) نام کشور اول است. ( آنندراج ). نخستین کشور از کشورهای هفتگانه. ( بندهش ، در پنجم بند 8 و در یازدهم بند 3 ).

فرهنگ فارسی

( آرزه ) ( اسم ) خاکی که با کاه آمیزند و گل سازند و بر دیوار و بام خانه مالند کاهگل .
کاهگل
نخستین کشور از هفت کشور ( ه . م . ) در نظر ایرانیان باستان .
کاهگل، گچ، زفت
یک بنه صنوبر نر یا درخت عرعر

فرهنگ عمید

چیزی که با آن دیوار و سقف را اندود می کنند، مانندِ کاهگل و گچ: پنبه به گوش اندر آ کند ز تو ممدوح / پنبه چه گویم که ارزه ریزد و از ریز (سوزنی: ۵۵ حاشیه ).

فرهنگستان زبان و ادب

{valuation} [ریاضی] تابعی نرده ای بر یک میدان که خواصی مشابه خواص قدر مطلق دارد

دانشنامه عمومی

آرزه. آرزه ( به ایتالیایی: Arese ) یک کومونه در ایتالیا است که در استان میلان واقع شده است. [ ۲]
آرزه ۶٫۵ کیلومترمربع مساحت و ۱۹٬۲۳۵ نفر جمعیت دارد و ۱۶۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
شهرهای مشونماگروور و کامپولیتو خواهرخوانده های آرزه هستند.
عکس آرزهعکس آرزهعکس آرزه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

plaster (اسم)
مشمع، مرهم، ضماد، گچ، ارزه، خمیر مخصوص اندود دیوار و سقف

فارسی به عربی

علامة

پیشنهاد کاربران

کاهگل
برابر پارسی نمره
همانند گیره که از فعل گیر و گرفتن هست.
میتوان ارزه را از فعل ارزیدن و بن مضارع ارز گفت. در این حالت چیزی هست که می ارزد.
در دانشِ مزداهی ( ریاضی ) ، می توان به جایِ واژه ( مقدار ) از واژه ( ارزه ) بهره جُست.
برای نمونه: مقدارِ یک تابع: ارزه یِ یک تابع.
در زبانِ آلمانی برایِ واژه ( مقدار ) در مزداهی ( ریاضی ) از واژه یِ ( Wert ) از کارواژه ( werten ) و ( auswerten ) به چمِ ( ارزش گذاری کردن، ارزیابی کردن ) و واژگانی همخانواده با کارواژه ( ارزیدن ) بکار می رود. در زبانِ انگلیسی نیز همین گونه است: واژه ( value ) به چمِ ( مقدار ) به همراه کارواژه یِ ( evaluate ) .
...
[مشاهده متن کامل]

پس واژه پیشنهادیِ من ( ارزه ) می باشد. اگر نگرانِ همآواییِ واژگانِ ( عرضه و ارزه ) هستید، نگرانیِ شما بیهوده است؛چراکه این واژه ( عرضه ) هست که باید کنار گذاشته شود.

کمانکش قهرمان
آورنده زه و کمان
ارزه یعنی درخت استوار ومحکم
معنی ا زه در قدیم در زمان فارسی ب معنی ا رزه داشتن ارزه داشتن عمل کردن کاری ، لایق بودن ، ارزه کاری داشتن لیاقت انجام کاری داشتم
ارزه داره جنم انجام کاری را دارد

بپرس