ارزش
/~arzeS/
مترادف ارزش: بها، ثمن، قیمت، مظنه، نرخ، ارج، اهمیت، اعتبار، سندیت، استحقاق، شایستگی، قابلیت، لیاقت، منزلت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - بها ارز قیمت ارج . ۲ - قدر برازندگی شایستگی زیبندگی قابلیت استحقاق . ۳ -( اسم ) اعتبار یک سند یا متاع پولی که در سند نوشته شده است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. اهمیت.
۳. شایستگی.
۴. (اسم ) (جامعه شناسی ) معیارهای مشترک در جامعه برای ارزیابی مناسبات فرهنگی.
۵. (اسم ) قدر، مرتبه.
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه عمومی
ارزش (فیلم). ارزش ( به انگلیسی: Worth ) فیلمی محصول سال ۲۰۲۱ و به کارگردانی سارا کولانجلو است. در این فیلم بازیگرانی همچون مایکل کیتون، استنلی توچی، ایمی رایان، تیت داناوان، شونوری رامانتان، لارا بنانتی، تالیا بالسام، مارک مارون و جان اشکرافت ایفای نقش کرده اند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: ارزش (فیلم)
جدول کلمات
مترادف ها
شایستگی، ارزش، جلال، سزاواری
مقدار، ارزش، قیمت، فرجه، بها، قدر، ارج
ظرفیت، ارزش، بنیان، قدر، ظرفیت شیمیایی، ارزایی، واحد ظرفیت، بنیان ترکیب اتمی
ظرفیت، ارزش، بنیان، قدر، ظرفیت شیمیایی، ارزایی، واحد ظرفیت، بنیان ترکیب اتمی
کمک، استفاده، سود، فایده، ارزش
ارزش، هزینه، خرج، بها، قدر
ارزش، جایزه، پاداش، کرایه
ارزش، قیمت، بها، نرخ
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
" ارزش مردمان به زبان آنهاست . "
پُز را به لُری فِیس گویند.
ارزش باید برپایهء خرد آرمانی و خرد کاربردی باشد.
ونه بر پایهء پز دادن.
ونه بر پایهء پز دادن.
ارزش: کیفیت ذاتی چیزی که با داشتن کاراکترهایی ایده آل در نوع خود ستودنی است؛ کاراکترهایی که انسان آرزو دارد آنها را در چیزی بیابد.
محل = ارزش
سروبالای من آنگه که درآید به سماع
چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد.
حافظ.
سروبالای من آنگه که درآید به سماع
چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد.
حافظ.
ارزش خودت را؛ خودت تعیین کنید قبل از اینکه دیگران روت قیمت بگذارند.
عَیّن قدرک قبل أن یُعَیِّنَهُ الآخرون!
عَیّن قدرک قبل أن یُعَیِّنَهُ الآخرون!
چیزی که یا کسی که سودمند و مفید است دارای ارزش است و چیزی که یا کسی که بدون سود و فایده است فاقد ارزش است.
اون چیزی که برای شما مهمه و حاضری بخاطر به دست آوردنش بقیه چیز ها رو از دست بدی
سود فایده
ارزش به سنگسری قیمتی ( ghemety ) طلا ( tela ) جواهر ( jevaher )
ارزش انسان به شکل وشمایل نیست
ارزش انسان زه پیروی از نفس راه غریزه رفتن نیست
فرهوشان پارسی اعتقادات و باورها در جاده عشق وشیدائی پیمودند
... [مشاهده متن کامل]
زان فر وشکوه وشوکت در تمدن عظیم بستودند
پارسی جهان در تضاد ارزشها والا و پست
هر کس در پی آن رود که فکر می کند که هست
در گیتی هر جامعه ای به ارزشهای خود وصل هست
من توانم گفت این ارزشها از برای چه هست
ارزش انسان به شکل وشمایل نیست
ارزش انسان زه پیروی از نفس راه غریزه رفتن نیست
فرهوشان پارسی اعتقادات و باورها در جاده عشق وشیدائی پیمودند
... [مشاهده متن کامل]
زان فر وشکوه وشوکت در تمدن عظیم بستودند
پارسی جهان در تضاد ارزشها والا و پست
هر کس در پی آن رود که فکر می کند که هست
در گیتی هر جامعه ای به ارزشهای خود وصل هست
من توانم گفت این ارزشها از برای چه هست
ارزش در ترکی دَیَر هست
مخالفش چی میشه؟
ارزش قائل شدن یعنی توجه و احترام قائل شدن
اهمیت - قدر و عیار
والور. . . . .
ارزیدن. [ اَ دَ ] ( مص ) قیمت داشتن. بها داشتن. ارزش داشتن. معادل قیمتی بودن. ( شعوری ) . ارزش :
از ایران چو او کم شد اکنون چه باک
نیرزند آنان به یک مشت خاک.
فردوسی.
فرو شد جهاندیدگان را بچیز
... [مشاهده متن کامل]
که آن چیز گفتن نیرزد پشیز.
فردوسی.
بنزد کهان و بنزد مهان
به آزار موری نیرزد جهان.
فردوسی.
نیرزند جانم به یک مشت خاک
ز گرزش هوا شد پر از چاک چاک.
فردوسی.
ز گفتار من سر بپیچید نیز
جهان پیش چشمش نیرزد بچیز.
فردوسی.
که نزدم نیرزند یک ذره خاک
بدین گرز از ایشان برآرم هلاک.
فردوسی.
نخواهم بُدن زنده بی روی او
جهانم نیرزد به یک موی او.
فردوسی.
ببخشیم شاهی به کردار گنج
که این تخت و افسر نیرزد به رنج.
فردوسی.
چنین گفت کای خام پیکارتان
شنیدن نیرزید گفتارتان.
فردوسی.
نیرزد همی زندگانی بمرگ
درختی که زهر آورد بار و برگ.
فردوسی.
وزین پس ترا هرچه آید بکار
زدینار وز گوهر شاهوار
فرستم نگر دل نداری برنج
نیرزد به رنج تو آکنده گنج.
فردوسی.
ز پرویز خسرو میندیش نیز
کز او یاد کردن نیرزد پشیز.
فردوسی.
که گفتار خیره نیرزد بچیز
ازین در سخن چند رانیم نیز.
فردوسی.
نه او دست یابد بر این گنج تو
نه ارزد همه گنجها رنج تو.
فردوسی.
همی جنگ ما خواهد از بهر گنج
همه گنج گیتی نیرزد به رنج.
فردوسی.
یقین آشکارا همی دیدمی
که هم سنگ خود زر بارزیدمی.
فردوسی.
جهانی کجا شربت آب سرد
نیرزد، براو دل چه داری بدرد.
فردوسی.
که هیچ چیز نیست که بخواندن نیرزد و آخر هیچ حکایت از نکته ای که بکار آید خالی نباشد. ( تاریخ بیهقی ) .
همی تا بود جان ، توان یافت چیز
چو جان شد، نیرزدجهان یک پشیز.
اسدی.
ز دانا موئی ارزد یک جهانی
نیرزد صد سر نادان بنانی.
ناصرخسرو.
واﷲ که بکفش تو نیرزند
آنانکه ره سخا سپردند.
مسعودسعد.
اگر زنده ام هم بیرزم بنان.
مسعودسعد.
اگر خود نفاقیست جان را بکاهد
وگر اتفاقی ، بهجران نیرزد.
سنائی.
من سوزنیم شعر من اندر پی ان شعر
نرزد بیکی سوزن سوفار شکسته.
سوزنی.
زین سور بآیین تو بردند بخروار
زرّ و درم آن قوم که نرزند به دو تیز.
سوزنی.
طلب مکن ز لئیمان نوای عیش و طرب
که آن طرب بجفای طلب نمی ارزد
خوش است شیر شتر تشنگان بادیه را
ولی بدیدن روی عرب نمی ارزد.
( حاشیه ٔ نسخه خطی احیاءالعلوم متعلق بکتابخانه ٔ مؤلف ) .
بصد جان ارزد آن نازی که جانان
نخواهم گوید و خواهد بصد جان.
نظامی.
ترکی که به رخ درد مرا درمانست
اورا دل من همیشه در فرمان است
بخریده اَمَش بزر بصد جان ارزد
جانی که بزر توان خرید ارزانست.
شاه کبودجامه.
لیک امیدوار باید بود
که پس از مرگ تو هزار ارزد.
سعدی.
دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی
زنهار بد مکن که نکرده ست عاقلی.
سعدی.
از ایران چو او کم شد اکنون چه باک
نیرزند آنان به یک مشت خاک.
فردوسی.
فرو شد جهاندیدگان را بچیز
... [مشاهده متن کامل]
که آن چیز گفتن نیرزد پشیز.
فردوسی.
بنزد کهان و بنزد مهان
به آزار موری نیرزد جهان.
فردوسی.
نیرزند جانم به یک مشت خاک
ز گرزش هوا شد پر از چاک چاک.
فردوسی.
ز گفتار من سر بپیچید نیز
جهان پیش چشمش نیرزد بچیز.
فردوسی.
که نزدم نیرزند یک ذره خاک
بدین گرز از ایشان برآرم هلاک.
فردوسی.
نخواهم بُدن زنده بی روی او
جهانم نیرزد به یک موی او.
فردوسی.
ببخشیم شاهی به کردار گنج
که این تخت و افسر نیرزد به رنج.
فردوسی.
چنین گفت کای خام پیکارتان
شنیدن نیرزید گفتارتان.
فردوسی.
نیرزد همی زندگانی بمرگ
درختی که زهر آورد بار و برگ.
فردوسی.
وزین پس ترا هرچه آید بکار
زدینار وز گوهر شاهوار
فرستم نگر دل نداری برنج
نیرزد به رنج تو آکنده گنج.
فردوسی.
ز پرویز خسرو میندیش نیز
کز او یاد کردن نیرزد پشیز.
فردوسی.
که گفتار خیره نیرزد بچیز
ازین در سخن چند رانیم نیز.
فردوسی.
نه او دست یابد بر این گنج تو
نه ارزد همه گنجها رنج تو.
فردوسی.
همی جنگ ما خواهد از بهر گنج
همه گنج گیتی نیرزد به رنج.
فردوسی.
یقین آشکارا همی دیدمی
که هم سنگ خود زر بارزیدمی.
فردوسی.
جهانی کجا شربت آب سرد
نیرزد، براو دل چه داری بدرد.
فردوسی.
که هیچ چیز نیست که بخواندن نیرزد و آخر هیچ حکایت از نکته ای که بکار آید خالی نباشد. ( تاریخ بیهقی ) .
همی تا بود جان ، توان یافت چیز
چو جان شد، نیرزدجهان یک پشیز.
اسدی.
ز دانا موئی ارزد یک جهانی
نیرزد صد سر نادان بنانی.
ناصرخسرو.
واﷲ که بکفش تو نیرزند
آنانکه ره سخا سپردند.
مسعودسعد.
اگر زنده ام هم بیرزم بنان.
مسعودسعد.
اگر خود نفاقیست جان را بکاهد
وگر اتفاقی ، بهجران نیرزد.
سنائی.
من سوزنیم شعر من اندر پی ان شعر
نرزد بیکی سوزن سوفار شکسته.
سوزنی.
زین سور بآیین تو بردند بخروار
زرّ و درم آن قوم که نرزند به دو تیز.
سوزنی.
طلب مکن ز لئیمان نوای عیش و طرب
که آن طرب بجفای طلب نمی ارزد
خوش است شیر شتر تشنگان بادیه را
ولی بدیدن روی عرب نمی ارزد.
( حاشیه ٔ نسخه خطی احیاءالعلوم متعلق بکتابخانه ٔ مؤلف ) .
بصد جان ارزد آن نازی که جانان
نخواهم گوید و خواهد بصد جان.
نظامی.
ترکی که به رخ درد مرا درمانست
اورا دل من همیشه در فرمان است
بخریده اَمَش بزر بصد جان ارزد
جانی که بزر توان خرید ارزانست.
شاه کبودجامه.
لیک امیدوار باید بود
که پس از مرگ تو هزار ارزد.
سعدی.
دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی
زنهار بد مکن که نکرده ست عاقلی.
سعدی.
نرخ و یا ارز
اون چیزی که مهمه واسمون
ویژه گی
در قدیم این سه مکتب ( یعنی مکتب رواقی مکتب لذت انگاری مکتب شکاکیت ) به ارزش ها می گفتند : فشائل
ارج
آرٍزش Arezesh به معنای تقاضاست و معادلست با Demand در انگلیس و la demande در فرانسه.
آرٍزگران به معنای تقاضاکنندگان است .
برنمایی و آرٍزش Arezesh به معنای عرضه و تقاضا ست.
Le prix du marché est déterminé par l'offre et la demande. به معنای بها در بازار با برنمایی و آرزش تعیین می شود.
... [مشاهده متن کامل]
برنما ده Barnamadeh به معنای عرضه کننده و در انگلیسی Supplier و در فرانسه le fournisseur می باشد .
Suppliers of the primary commodities به معنای برنمادهان کالاهای نخستینه است.
Les fournisseurs des produits de base به معنای برنمادهان فرآورده های بنیانی یا در اقتصاد کالاهای خام است
گیتی نوین
آرٍزگران به معنای تقاضاکنندگان است .
برنمایی و آرٍزش Arezesh به معنای عرضه و تقاضا ست.
Le prix du marché est déterminé par l'offre et la demande. به معنای بها در بازار با برنمایی و آرزش تعیین می شود.
... [مشاهده متن کامل]
برنما ده Barnamadeh به معنای عرضه کننده و در انگلیسی Supplier و در فرانسه le fournisseur می باشد .
Suppliers of the primary commodities به معنای برنمادهان کالاهای نخستینه است.
Les fournisseurs des produits de base به معنای برنمادهان فرآورده های بنیانی یا در اقتصاد کالاهای خام است
گیتی نوین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)