ارزاغ. [ اِ ] ( ع مص ) اِرزاغ ریح ؛ نم آوردن باد سرد. ( منتهی الأرب ). || ارزاغ محتفر؛ بگل زمین رسیدن حفّار ( کننده ). ( منتهی الأرب ). بگل تر رسیدن. || ارزاغ ماء؛ کم شدن آب. ( منتهی الأرب ). || ارزاغ ارض ؛ گل ناک گشتن آن. || ارزاغ در کسی ؛ طمع کردن در او و بسیار رنجانیدن او یا خوار داشتن و عیب کردن وی و ضعیف شمردن او. || ارزاغ مطر ارض را؛ گلناک کردن باران زمین را. ( منتهی الأرب ). تر کردن باران زمین را. گل انگیختن.