ارداویراف

لغت نامه دهخدا

ارداویراف. [ اَ ] ( اِخ ) ( ویراف مقدس ) نام یکی از موبدان که به عقیده پارسیان صاحب معراج بوده و ارداویرافنامه معراج نامه اوست. برخی از مستشرقین مانند بارتِلِمی و وِست به پیروی از روایات زرتشتی این نام را ارتاویراف و ارداویراف و گاه جزء دوم را ویراپ خوانده اند و بعضی مانند کریستِنسِن آن را ارداگ ویراز و ارتاگ ویراژ دانسته اند ولی امروز تلفظ نخستین را ترجیح می دهند.
هویت ویراف : در مقدمه رساله پهلوی «ارداویرافنامه » فصل اول ( بندهای 33 - 35 ) آمده : «پس آن هفت مرد بنشستند و از هفت سه و از سه یکی ویراف نام بگزیدند و هست که نیشابورنام گویند.» هوک و وِست به استناد همین عبارت نوشته اند: «چون ارداویراف را «نیشاپوریان » نامیده اند، و یکی از مفسران اوستا بهمین نام چند بار یاد شده ، بعیدنیست که هر دو یکتن باشند.» گایگر و کون نیز به اتکاء همین جمله ( منتهی کلمه مذکور را «نیک شاهپور» خوانده اند ) همین حدس را زده اند: نیشاپور یا نیک شاپور یا نیشاپوهر یا نیک شاپوهر نام یکی از مفسران اوستاست که در وندیداد پهلوی ( V، 34 و VIII، 22 ) و همچنین در نیرنگستان و رساله منوچهر ( IV Iَ IVَ ) از او یادشده است. وی بمنزله مشاور خسرو انوشیروان ( 531 - 579 م. ) در متون پهلوی ( چ وِست ج 2 ص 297 ) معرفی شده است. با وجود احتمال وِست ، بارتلمی نوشته : «هیچ دلیلی در دست نیست که ارداویراف را همین نیشابور بدانیم.» در صورت اصالت مقدمه رساله پهلوی ، اگر قرائت وست صحیح باشد ارداویراف پسرنیشابور خواهد بود، چه «ان » علامت نسبت فرزندیست نظیر اردشیر پاپکان و خسرو قبادان و اگر نسخه بارتلمی درست باشد نام موبد موضوع رساله نیشاپور و ارداویراف ( مرد مقدس ) لقب او خواهد بود.
زمان ویراف : در مقدمه رساله پهلوی ، فصل اول نام آذربادمارسپندان که پیش از معراج ویراف ، ور را تحمل کرده بود، چنین یاد شده : «تا آن زمان که آذربادمارسپندان نیک پروردِ انوشه روان بزاد که [ بنا بروایت دینکرد ] روی گداخته ابر برریخت وچند داستان و داوری با بدکیشان و مخالف گروشنان ( مؤمنان ) کرد.» چون آذرباد موبد بزرگ عصر ساسانی و معاصر شاهنشاه شاپور دوم ( 309 - 379 م. ) پسر هرمز بوده و عبارتی از دینکرت نیز آنرا تأیید میکند چنین استنباط میشود که عصر زندگانی ویراف مقدم بر اواخر مائه ٔچهارم میلادی نبوده است. از طرف دیگر بنا به قراین موجوده نمیتوانیم زمان او را از سال 651 م. یعنی سال قتل آخرین شاهنشاه ساسانی یزدگرد سوم متأخّرتر بدانیم چه در آغاز مقدمه رساله پهلوی چنین آمده است : «پس اهریمن پتیاره برای بیگمان کردن مردم به این دین آن اسکندر گجسته ( ملعون ) رومی مصرنشین را برخیزانید و بغارت کردن و نبرد و ویرانی ایرانشهر فرستاد تا بزرگان ایران را بکشت و پایتخت شاهی را آشفته و ویران کرد و این دین مانند اوستا و زند بر پوست گاو پیراسته و به آب زرّین نوشته اندر استخر پاپکان در گنج نپشت نهاده بودند و آن اهرمن پتیاره بدبخت گجسته بدکردار اسکندر رومی مصرنشین را برانگیخت که بسوخت و چند دستوران و داوران و هیربدان و موبدان و دین برداران و افزارمندان و دانایان ایرانشهر را بکشت... پس از آن مردمان ایرانشهر... بنعمت یزدان بیگمان شدند... پس موبدان و دستوران دین...بدرگاه پیروزمند آذرفرنبغ انجمن آراسته بسیار آیین سخن راندند و بر این شدندکه ما را چاره باید ساختن....» از این عبارات نیک پیداست که مؤلف رساله ( یا نویسنده مقدمه ) هرج و مرج سیاسی و دینی را که در نتیجه تسلط اسکندر و جانشینان وی در ایران پیدا شده و دنباله آن بعهد اشکانیان کشیده بود، در نظر داشته است و اگر ویراف ( یا نویسنده ارداویراف نامه ) پس از حمله عرب میزیسته ممکن نبود که چنین موضوعی را مسکوت بگذارد و از سوی دیگر درعصر اسلامی و حکومت حکام مقتدر عرب در قرون اولیه اسلام تشکیل چنین مجمعی از روحانیان زرتشتی بسیار بعیدمی نماید. از آنچه گفته شد میتوان استنتاج کرد که ارداویراف پیش از سقوط خاندان ساسانی و بالنتیجه در فاصله اواخر مائه چهارم و اواسط مائه هفتم میلادی میزیسته است.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

در روایات پهلوی موبدان پارسا بزمان ساسانیان که سفری روحانی بجهان مینوی کرد. رساله اردویرافنامه ( ه . م . ) شرح این مسافرت و سیر ارداویراف در بهشت و دوزخ است .

پیشنهاد کاربران

بپرس