ارح
لغت نامه دهخدا
ارح. [ اَ رَح ح ] ( ع ص ) مرد فراخ کف پا که همه بزمین رسد. ( منتهی الارب ). کسی که پای وی هموار بر زمین نشیند. ( تاج المصادربیهقی ). پهن پای. ( زوزنی ). آنکه پایش هموار بزمین نشیند. ( مهذب الاسماء ). مقابل ِ اَخْمَص. مؤنث : رَحّاء.( منتهی الارب ). ج ، رُح . ( مهذب الاسماء ). || فراخ سم. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). سم پهن فراخ.( مهذب الاسماء ). || بز کوهی یا آهوی فراخ سم شکافته. || پهن فراخ. ( مهذب الاسماء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید