ارجوحه

لغت نامه دهخدا

ارجوحه. [ اُ ح َ ] ( ع اِ ) طنابی دولا بر بالائی آویخته باشد که بر آن نشینند و در هوا آیند و روند. ریسمانی که هر دو سر آن بدرختی یا جائی بندند و کودکان در آن نشینند و ازین طرف بدان طرف روند. ریسمانی است که از جانبی آویزند و زنان و کودکان و دختران بر آن نشسته در هوا آیند و روند. ( منتهی الارب ). تاب. کاز. بانوج. بازپیچ. بادپیچ. ( آنندراج ). رجاحة. مَرجوحه. جان بازی. ( آنندراج ). وازینج. ( خلاص ). نرموره. بژموره. لوکانی. غناوَه. اورک و بزبان گیل هلاچین گویند. ج ، اراجح ( زمخشری )، اراجیح. ( مهذب الاسماء ). رجوع به وازینج شود. || آلاکلنگ. الاکلنگ. || مهد. ( آنندراج ). گهواره. گاهواره.

فرهنگ فارسی

طنابی دولا بر بالائی آویخته باشد که بر آن نشینند و در هوا آیند و روند

پیشنهاد کاربران

بپرس