لغت نامه دهخدا
ارثی. [ اَ ثا ] ( ع ص ) مردی که استواری و اِحکام کار را نتواند. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
مردی که استواری و احکام کار را نتواند
مترادف ها
متوالی، مسلسل، ارثی، پی در پی، پیاپی، متواتر، توارثی
ذاتی، مادر زادی، ارثی، موروثی، خلقی
ارثی
ارثی، وابسته میرای
ارثی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
وقتی یک صفتی ( استعداد هنری، بیماری، خصوصیت اخلاقی . . ) در خانواده رایجه و یک جورایی ارثیه میگن اون چیز در خانواده جریان داره یا رایجه.
... [مشاهده متن کامل]
مثال
ارث:رخن، مرده ریگ، اَبَرماند
ارثی:رخنیک، مرده ریگی
ارثی:رخنیک، مرده ریگی
دودمانی
خانوادگی
موروثی