ارثم

لغت نامه دهخدا

ارثم. [ اَ ث َ ] ( ع ص ) آنکه برای علتی در زبان ، بیان سخن نتواند. آنکه بیان سخن را نتواند بجهت آفتی که در زبان دارد. ( منتهی الارب ): بیانک عن الارثم صدقة. ( حدیث ). || اسب سربینی سپید یا سپیدلب بالائین.( منتهی الارب ). اسب که در لب زبرین او سپیدی باشد. لب بالاسپید ( اسب ). مقابل المظ. || گوسپند که سربینی سیاه و سایر تن سپید دارد. مؤنث : رَثماء.

پیشنهاد کاربران

بپرس