ارتکاب

/~ertekAb/

مترادف ارتکاب: اجرا، انجام، عمل، مبادرت، ورزیدن

برابر پارسی: دست بکارشدن، گناه کردن

معنی انگلیسی:
commission, perpetration

لغت نامه دهخدا

ارتکاب. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) کردن ( گناه ، معصیت ). ورزیدن گناه و آنچه بدان ماند. گناه و آنچ بدان ماند کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). گناه و آنچه بدان ماند بکردن. ( زوزنی ): ارتکاب ذنوب ؛ اتیان ذنوب. دستگیری حین ارتکاب . || پیوسته بودن در گناه و غیره. || شروع بکاری کردن. ( وطواط ): و هرکه علم بداند و بدان کار نکند بمنزلت کسی باشد که مخافت راهی را می شناسد اما ارتکاب کند. ( کلیله و دمنه ). و خری بزرگ که بفرمان ماارتکاب کرد شناخته. ( کلیله و دمنه ). || شروع بکار نامشروع کردن. ( غیاث اللغات ). || سوار شدن بر چیزی. ( غیاث ). برنشستن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

شروع بکاری کردن، کاری انجام دادن، اقدام به کاری نامشروع کردن، گناه کردن، سرزدن گناه ازکسی
( مصدر ) ۱ - کردن (گناه معصیت ) ورزیدن ( گناه و آنچه بدان ماند ) . ۲ - شروع به کاری کردن . ۳ - شروع به کاری نامشروع کردن . ۴ - سوار شدن بر چیزی بر نشستن . یاارتکاب جرم . کاری بر خف قانون انجام دادن .

فرهنگ معین

( اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - انجام دادن . ۲ - اقدام به کاری نامشروع کردن . ۳ - کاری برخلاف قانون انجام دادن .

فرهنگ عمید

انجام دادن کاری ، به ویژه کاری نامشروع، سر زدن گناه از کسی، گناه کردن.

مترادف ها

commitment (اسم)
سرسپردگی، تعهد، الزام، ارتکاب، حکم توقیف

committal (اسم)
سرسپردگی، تعهد، الزام، ارتکاب، حکم توقیف

perpetration (اسم)
ارتکاب

فارسی به عربی

التزام

پیشنهاد کاربران

اقدام نامشروع. . .
عمل کارهای خلاف که میدانداما انجام می دهد. . .
خلف وعده. . . .
ـــــــــــــــــــــــــــ
چهار دَهِه مسحورشائم .
عدم ابدال.
منع برعذاب. .
درفضای تند،
گردن افراشتن.
ارتکاب
بنیک خواهی مردم
بدسگالیدن. . .
اِرتِکاب: ١. آغازگری، آغازکنندگی، آغازندگی؛ سرگرم - شوندگی ٢. سوارشوندگی ٣. برنشینندگی ۴. سازندگی، فراهم - آوری، فراهم - آورندگی، زایندگی، زایایی ۵. بەجاآوری، بەجاآورندگی ۶. گناەکاری، گناەکنندگی، گناهگری ٧. بزهکاری، بدکاری، تباهکاری، تبهکاری ٨. دچاری، دچارشوندگی، دچارشدگی
🇮🇷 واژه ی برنهاده: بدکنش 🇮🇷
به جای ارتکاب میشود پارسی /انجام/ هم بکار برد
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
کَنْو kanv ( سنسکریت )
ژاخْر ( اوستایی: چاخرَ )
پَهرَم ( سنسکریت: بْهْرَم )
ژوریت ( اوستایی: چورِت )

بپرس