از زمینم برکشید او تا سما
همره او گشته بودم ز ارتقا.
مولوی.
چون شعیب آگاه شد زین ارتقاچشم را درباخت از بهر لقا.
مولوی.
شاد از غم شو که غم دام بقاست اندرین ره سوی پستی ارتقاست.
مولوی.
که کمینه این کمین باشد بقاتا ابد اندر عروج و ارتقا.
مولوی.
پاسبان تست نورو ارتقاش ای تو خورشید مستر از خفاش.
مولوی.
|| در لغت برآمدن است و در اصطلاح بلغاء آنست که صفتی آغاز کند و بر مراتب بالا رود. مثاله بیت :در سراب افتد اگر یک قطره خوی از لبت
چشمه را آب حیاتش زاید و خیزد نبات.
اول صفت لب معشوق میکند، و بترقی آن صفت را بالا برد که اگر قطره ای از لب تو بر زمین سراب افتد از او چشمه ای بیرون آید ولکن چشمه آب حیات و از آن آ ب نبات خیزد. لفظ نبات دو معنی دارد یکی سبزه ، دوم نبات از شکر. پس درین بیت صفت بسه درجه ارتقا نموده. کذا فی جامعالصنایع. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || قانون نشو و ارتقاء ؛قانون تکامل.
- ارتقاء دادن ؛ برآوردن.