با آتشت موازنه وز خاکت ارتفاع
با اخترت مقابله با رایت اقتران.
خواجوی کرمانی ( در وصف حمام ).
مأمون گفته است در این باب : نحن الدنیا من رفعنا ارتفع. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 134 ). || برداشتن. بلند کردن چیزی را. || بلند نمودن زمین صحرا. ( مؤیدالفضلاء ). || نزدیک حاکم شدن با خصم. ( منتهی الارب ). قصه بداور ( قاضی ) برداشتن. || بدست آمدن ، چنانکه حاصلی ازناحیتی. برداشتن غله. ( غیاث ). || دفع. دور کردن. ( غیاث ). || مضموم گشتن حرف. || ( اِ ) محصول و حاصل زراعت. حاصل ملک. ( غیاث ).برداشت. غله و دانه که از مزارع بردارند. خراج : والصین تکتب فی الورق الصینی و یعمل من الحشیش و هو اکثر ارتفاع البلد. ( ابن الندیم ). ابونعیم مدتی در این سخط بماند چنانکه ارتفاع آن ضیاعها بنوشتکین رسید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 418 ). اوقاف را... بمعتمدی سپارند تا اندیشه آن بدارد و ارتفاعات آنرا حاصل میکند و بسبل و طرق آن میرساند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 37 ). و آن اوقاف زنده گردد و ارتفاع آن بطرق و سبل رسد. ( تاریخ بیهقی ص 37 ). چه عمارت نواحی و مزید ارتفاعات... بعدل متعلق است. ( کلیله و دمنه ). از اشراف سادات بمکنت و یسار... و استیعاب اسباب ارتفاع درگذشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ). اموال و ارتفاعات آن دیاربا تدبیر دیوان او آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 42 ). ارتفاعات قاصر گشته و لشکر بر تحکمات فاسد متجاسر شده و ترکان استیلا یافته. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 107 ). دو هزار بار هزار درم شاهی از ارتفاعات آن نواحی بتفصیلی معین وجوه دادند که در وجه مصالح لشکر خرج افتد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 111 ). ناحیتی که بر حدود ولایت او بود بدست بازگرفت و ارتفاعات آن برمیداشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 385 ). عمل نواحی بست و رخج و تحصیل ارتفاعات و معاملات آن نواحی علاوه شغل و اضافات عمل او فرمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 363 ). چون رعیت کم شد و ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت. ( گلستان ). یکی از پادشاهان گفتش مینمایند که مال بیکران داری و ما را مهمی هست اگر برخی از آن دست گیری کنی چون ارتفاع برسد وفا کرده شود. ( گلستان ). و گندمی که در بهار کارند... ارتفاع کمتر دهد. ( فلاحت نامه ). و زمینی که آنرا عمارت نکنند و علف و دغل بر آن مستولی گشته باشد زیاده ارتفاعی ندهد. ( فلاحت نامه ). || کشت. زرع : زبل انواع است و هر زبل به ارتفاعی مخصوص میباشد چنانکه زبل گاو جهت انگور بهتر باشد.... ( فلاحت نامه ). هر دو روی بمرو نهادند و بعصیان مجاهرت کردند و به ارتفاعات خراسان استبداد نمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 79 ). || بالا. سَمْک. || ( اِمص ) گرانی : ارتفاع اسعار . || بلندی. ( غیاث ). برداشتگی. رفعت. سمو. علوّ : فروغ آتش اگرچه فروزنده خواهد که پست شود به ارتفاع گراید. ( کلیله و دمنه ). || ( اصطلاح نجوم ) به اصطلاح اهل تنجیم مقدار مسافت بلند شدن کوکب از افق تا سمت الرأس و غایت آن نود درجه است. ( آنندراج ). آفتاب یا ستاره یا هر کدام نقطه مفروض که نهی و بر وی و بر قطب افق دایره بزرگ به وهم بگذاری ، ارتفاع آن چیز قوسی بود که از این دایره میان او و میان افق افتد و همیشه عمودی بود بر افق ایستاده و تمام این ارتفاع ، آن قوس بود که از سمت الرأس که یکی قطب است از آن ِ افق ، تا بدان چیز [ افتد ] و اگر او زیر افق باشد و همان دایره بر وی اندیشی ، آن قوس که میان او و میان افق اوفتد از این دایره ، انحطاطش خوانند و آنچ میان او و میان سمت الرجل [بود ] که دیگر قطب افق است تمام انحطاط خوانند. ( التفهیم بیرونی ص 181 ) : بیشتر بخوانید ...