ارتعاد

لغت نامه دهخدا

ارتعاد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص )لرزیدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ).ارتعاش. لرز. لرزه. لرزش. رعدَه. جنبش :
همچو قاضی باشد او را ارتعاد
کی برآید یک دمی از جانْش شاد.
مولوی.
|| مضطرب گردیدن. بی آرام گردیدن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

بی آرام گردیدن، مضطرب شدن، لرزیدن
۱ - ( مصدر ) ارزیدن . ۲ - مضطرب گردیدن بی آرام گردیدن . ۳ - ( اسم ) لرز لرزه لرزش جنبش .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - لرزیدن . ۲ - مضطرب گردیدن .

فرهنگ عمید

۱. لرزیدن، لرزش.
۲. مضطرب شدن، ناآرام شدن.

پیشنهاد کاربران

عبارت است از پریدن اعضا مانند برق در خواب و بیداری. و سببش غلبه رطوبت است در دماغ و گاهی به سبب کثرت نوشیدن شراب می باشد. پس آنچه از غلبه رطوبت باشد به تدریج پدید آید و دیر دیر افتد، و اکثر وقت شروع خواب
...
[مشاهده متن کامل]
پیدا شود، و همان زمان مریض بیدار گشته مبهوت ماند، و دو سه بار متواتر افتد، و تا یک دو ساعت هیچ نباشد، و باز چون چشم بپوشد، و نزدیک به خواب رسد ظاهر گردد، و همچنین در روز. و بسا باشد که دست و پا، بلکه همه بدن از بستر خواب، یک وجب و یا زیاده بپرد در خواب و هم در بیداری. و اما آنچه از کسرت شرب شراب باشد، همه علامات مذکوره در آن ظاهر باشند، لیکن یک به یک افتد، و زود زود پدید آید. و گاهی این مرض به سبب بودن سرطان در پستان و یا ورم صلب و یا به سبب سوختن جانب جگر افتد، و این هر سه قسم، علاج اصلا نمی پذیرد.

مضطرب گردیدن

بپرس