ارتسام
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - فرمان بردن رسم و فرمان بجای آوردن . ۲ - نگاشته شدن نقش گرفتن صورت پذیر شدن صورت بسته شدن در چیزی نقش بستن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نقش کردن، رسم کردن.
پیشنهاد کاربران
ارتسام الاعدام و الوهم: "کشیدن نبودها و گمان ".
باعتبار الاضافه الی الممکنات:" به انگار افزودن به شایدها ".
باعتبار الاضافه الی الممکنات:" به انگار افزودن به شایدها ".
سلیم
ارتسام: فرمان گرفتن
ارتسام: فرمان گرفتن