لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
بی درنگ ، فوری ، بدون اندیشه شعر سرودن یا کاری را انجام دادن
بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن ، بی درنگ
بالفور، سریع، فوری، بدون اندیشه و فکر سخن گفتن
ارتجالاً
بی درنگ ، بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن
بدون اندیشه ی قلبی
بدون تامل
بدیهه گویی
بی درنگ، بدون اندیشه سخن گفتن
بی درنگ , بدون اندیشه حرف زدن
کم حرف
تهمورس
بدون اندیشه سخن گفتن . بی درنگ .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)